درد

 

 درد، مرا انتخاب کرد
من، تو را
تو، رفتن را
آسوده برو! دلواپس نباش
 من و درد و یادت تا ابد با هم هستیم 

 در همین حوالی کسانی هستند که
تا دیروز میگفتند بدون تو نفس هم نمی توانند بکشند…
 اما حالا در آغوش دیگری نفس نفس می زنند… 

 با کسی که دوستش داری فیلم نبین ، آهنگ گوش نده ، به پیاده روی نرو ، خاطره نساز !
 وقت نبودنش می فهمی که چی میگم 

 من دهقان فداکاری شده ام ، که تمام وجودش را به آتش کشیده روبرویت !
 و تو قطاری که چشم دیدن مرا ندارد . . . 

 .

شکسته این جماعت بال ما را
پریشان کرده ماه و سال ما را
تو هم ای بی وفا از ما بریدی
 نمی پرسی دگر احوال مارا 

 

 من بودم ، تو و یک عالمه حرف

و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد !

کاش بودی و می فهمیدی وقت دلتنگی ، یک آه چقدر وزن دارد 

 

مینویسم نامه و روزی از اینجا میروم
با خیال او ولی تنهای تنها میروم
در جوابم شاید او حتی نگوید “کیستی ؟”
شاید او حتی بگوید “لایق من نیستی”
مینویسم من که عمری با خیالت زیستم
 گاهی از من یاد کن ، حالا که دیگر نیستم 

 چقدر خوشحال بود شیطان
گمان میکرد فریب داده است مرا!!
نمیدانست تو پرسیده بودی:
مرا بیشتر دوست داری یا
 ماندن در بهشت را؟ 

 “آدم” به خدا خیانت کرد!!
خدا غم آفرید… تنهایی آفرید… بغض آفرید…
اما راضی نشد…
کمی تامل کرد…
آنگاه “عشق” آفرید!
نفس راحتی کشید!!
 انتقامش را گرفته بود از آدم… 

 تو که میدانی تمام وجودم هستی
این شعر را برای تو نوشتم تا بخوانی و بدانی همه ی زندگی ام هستی
نه قافیه دارد ، نه ردیف ، نه آهنگ دارد نه طنین
 اینها همه حرف دلم بود ، همین! 

 نمیتوانم در خیالم ، روزی را ببینم که تو نیستی
من در کوچه ها آواره و سرگردان باشم
 و هر کسی مرا ببیند از من بپرسد در جستجوی کیستی؟ 

 به حرمت نان و نمکی که با هم خوردیم ، نان را تو ببر که راهت بلند  است و طاقتت کوتاه ؛ نمک را بگذار برای من که می خواهم این زخم همیشه تازه بماند ! 

 امشب کم توقع شده ام !
 آرزویم کوچک است و کم حرف ، هیچ نمیخواهم جز ‏”‏تـو‏” 

 هه !
مرا چه به فلسفه ؟؟؟
 من هنوز در منطق چشمانت مانده ام ! 

 

 




برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: