عشقانه ها

 با تو بودن را میخواهم

 

 

 


 

 

 

  با تو آغاز نکردم که روزی به پایان برسانم.

 

 

 

عاشقت نشدم که روزی از عشق خسته شوم.

 


 

با تو عهد نبستم که روزی عهدم را بشکنم.

 

  

 

همسفرت نشدم که روزی رفیق نیمه راهت شوم.

 

 

 

همسنفت نشدم که روزی عطر نفسهایم را از تو دریغ کنم.

 

  

 

و با یاد تو زندگی نمیکنم که روزی فراموشت کنم.

 

 

 

با تو آغاز کردم که دیگر به پایان نیندیشم.

 

 

 

عاشقت شدم که عاشقانه به عشق تو زندگی کنم.

 

  

 

با تو عهد بستم که با تو تا آخرین نفس بمانم.

 

  

 

همسفرت شدم که تا پایان راه زندگی با هم باشیم.

 

 

 

همسنفست شدم که با عطر نفسهایت زنده بمانم.

 

  

 

و با یادت زندگی میکنم که همانا با یادت زندگی برایم زیباست.

 

 

 

همچنان لحظات زیبای با تو بودن میگذرد ،

 

 

 

از آغاز تا به امروز عاشقانه با تو مانده ام ای همسفر من در جاده های نفسگیر زندگی.

 

  

 

اگر در کنار من نباشی با یادت زندگی میکنم ،

 

  

 

آن لحظه نیز که در کنارمی با گرمی دستهایت و نگاه به آن چشمان زیباست زنده ام.

 

  

 

ای همنفس من بدون تو این زندگی بی نفس است ،

 

 

 

عاشق شدن برایم هوس است و مطمئن باش این دنیا برایم قفس است.

 

  

 

با تو آغاز کرده ام که عاشقانه در دشت عشق طلوع کنم ، طلوعی که با تو غروبی را نخواهد داشت.

 

 

 

و همچنان لحظات زیبای با تو بودن میگذرد ، لحظه هایی سرشار از عشق و محبت.

 

 

 

با تو بودن را میخواهم نه برای فرداهای بی تو بودن.

 

 

 

با تو بودن را میخواهم برای فرداهای در کنار تو بودن.

 

 

 

با تو بودن را میخواهم برای فرداهای عاشقانه تر از امروز.

 

 

 

پس ای عزیز راه دورم با من باش ، در کنارم باش و تا ابد همسفرم باش.

 

 

 نگاه

 

   برای عاشق شدن که بهانه های ریز و درشت لازم نیست !  

برای عاشق شدن کافیست تو نگاه کنی و من لبخند بزنم .

  تو فقط با من باش . . .

 من قول میدهم با خودم هم قطع رابطه کنم !   

 چه ناگهانی نگاهت را به نگاهم تعارف کردی !

و ناگهان عاشقت شدم . . .

 

       

 

 سلامتی

 دو پیک شراب یکی من یکی تو


سلامتی خودمون


سلامتی عاشقهای بی نشون


سلامتی اونی که دزدکی رفت تو قلب ما


سلامتی اونی که مارو از عاقل برد تو جمع دیونه ها


سلامتی چشات که میکشه ولی تاوان نمیده


سلامتی اونی که مارو تو قلبش راه میده 

 

 سیگار

                                                                          

 

 

 بارون ، بوی نم دار ، شب بیدار ، ساز سیگار ، دود گیتار !

 


این منم دوباره این بار ! سیگار پشت سیگار . . .

 


چهره ات روی دیوار ، چشمای مات و نم دار ، بغض در گلو گرفتار

 

!
دست به قلم بیدار ، یاد روز دیدار ، اسیر و بیمار ، تو و شراب و

 

گیتار . . .


دل زیر آوار ، خسته و بیزار ، آه بسیار ، دنیا تیره و تار . . . !

 


سیگار پشت سیگار . . .        

 گریه

 

  بار اول با معذرت خواهی !

بار دوم با گریه !

بار سوم با ریختن غرورت نگهش داری !

ولی بار چهارم . . .

دیگه نه میشه و نه باید کاری بکنی ! چون حتی اگه بمونه باز موقتیه !

یعنی کسی که دلش با تو نباشه و بخواد بره ، میره ! بفهم !

پس فقط برو کنار و بهش بگو : خداحافظ ، بیشترش دیگه نمی‌ ارزه باور کن . . 

بعضی وقتا مجبوری تو فضای بغضت بخندی . . .

دلت بگیره ولی دلگیری نکنی . . .

شاکی بشی ولی شکایت نکنی . . .

گریه کنی اما نذاری اشکات پیدا شن . . .

 

خیلی چیزارو ببینی ولی ندیدش بگیری . . .

خیلی حرفارو بشنوی ولی نشنیده بگیری !

خیلی ها دلتو بشکنن و تو فقط سکوت کنی . . . !                        

 

 مرد

 

 

      ای اشک دوباره در دلم درد شدی / تا دیده ی من رسیدی و سرد شدی


 از کودکی ام هر آنزمان خواستمت / گفتند دگر گریه نکن مرد شدی  


بانو . . . !


اگر گریه نمیکنم ! فکر نکن از سنگم !


من مَردم ، قدم زدنم از گریه کردنم دردناک تر است . . . !

 

 یادت

                                                                                                            فرقی نمی کنه دودی که مصرف می کنی سیگار باشه یا

 

قلیون !


اما تو اون لحظه جای خالیشو پر میکنه !


تقصیر ما نیست می خواست باشه تا ما بودنشو بوسه بارون

 

کنیم !


نه اینکه خاطره هاشو دود کنیم . . . !

 میخوام روی حرفم...

 یخوام روی حرفم هنوز ایستاده باشم

بذا دوستت دارم رو هزار بار گفته باشم


بخوای تا قیامت می گم دوستت دارم رو

بهونه ای نمی خوام به دستت داده باشم

 

ما که گفتیم هزار بار تو یک بار هم نگفتی

ولی نزدیکه اون روز که به دامم بیفتی

 عاشقتم

 من عاشق زمستان ام


عاشق این که ببینمت در زمستان

آرام راه می روی که سر نخوری

...گونه هایت از سرما سرخ شده است

سر خود را تا حد ممکن در یقه ات فرو کردی


دست هایت در جیبت به هم مچاله شده

معصومانه به زمین خیره ای

چه قدر دوست داشتنی شده ای

حرفم را پس میگیرم

من عاشق زمستان نیستم

 

عاشق تو ام..

 

 چه جوری میشه فراموشش کرد


وقتی اسمش پسوورد گوشیته ؟!

هــــوا را هــــــر چــــقــدر نفـــــس بــکــشـــی

بـــاز هــــــم بـــرای کــشیـــدنش بـــال بـــال میزنی...

مــثـــل تـــــــــــــو...

کـــه هـــر چــــقدر کـــه بــاشــی...

بــاز بــاید بـــاشی!

مـیـفهــمی چـــــه میگویــــم؟؟!!!

بـــــــــــــودنـــت مهــــــــــــم اســـت...!!!

تـــو را دوست میدارم . . . 

چه فـرق مى کند که چـــــــــــــــرا ! ؟

یــــــــــــا از چــــــــــــه وقـت! 

یـا چطـور شـد که . . . !

چه فـــــــــــــــرق میکـند ؟! 

وقتى تــو بـایـد بــــــــــــــاور کنـى . . . 

که نمـى کـــــــــنى ( ! )

و من بــایـد فـرامـــــــــوش کــنم . . .

کـه نمـــــى کـــــنم 

اینای كه از خیابون یه طرفه رد میشن ؛



هم چپ نگاه میكن هم راست ،



اینا همونایی هستن كه هم از دشمن نارو خوردن 



!هم دوست ... !!! 

میتونی نگاهم نكنی اما نمیتونی جلو چشامو بگیری .



میتونی بگی دوستت ندارم اما نمیتونی بگی دوستم نداشته باش .



میتونی از پیشم بری اما نمیتونی بگی دنبالم نیا .



پس نگاهت میكنم ، دوستت دارم ،تا ابد به دنبالت میام  

 

 

   این بار سیگار را بکش، از طرفی که می سوزد ؛ تا بدانی چه میکشم

 
  آتشی از نگاهت می خواهم !
سالهاست که این نخ سیگار در دستم خاموش است…
 
سیگاری روشن میکنم و به خاموش بودنم فکر میکنم
کام عمیق همراه آهی کوتاه…
بیرون میدم دودش رو کمرنگ میشه…
مثل خودم . . .
نفسم میگیره از زندگی اجباری…

سیگار میسوزد، کم میشود ، ولی تکرار میشود
من میسوزم…
کم میشوم…
ولی دیگر تکرار نمیشوم…
 

 وقتی دلم می گیرد

می نویسم برای تو

 اما همه می خوانند الا تو....... 

 

 هنوز هم ، حوالی خواب های


شبانه ام پرسه میزنی



لعنتی !!



دیر وقت است ، آرام بگـــــــیر



بُگذار یک امشب را آسوده بخوابم……  

 خدایا…
خیلی ها دلم و شکستند، دیگه تحمل ندارم…
 شب بیا با هم بریم سراغشون من نشونت میدم تو ببخششون… 

 

دیگه بهت نمیگم برو به جهنم …
 آخه مگه جهنمیا چه گناهی کردن که باید آدمی مثل تو رو تحمل کنن 

 

 

 وقتی که مرا دور میزنی یادت باشد که عشق را در میدان من آموختی !
دوباره به من خواهی رسید ، شک نکن…



برچسب‌ها:
 

 صبح

  

  هرشبــــ که مــــی خـــواهَم بخــــوابم..



بـا خودم اتمـــــــام حُجــَــت مــی کنم...



که دیگــــــر نه اشکـــــــــــی از چشمـــــــــــانم فـــرو آیــد...



و نه نگاه هـــــــایم خیس آب شونــــــــد...



امـّـا صُبــــــــح که بـــلنـــد مــی شوم...



مــی بینم که بالِــشَم خیس خــــــــــــیس است !!!



مگر میشود فراموشم بشود صدای مهربانش



مگر میشود فراموشم بشودآغوش گرم از محبتش را 

 

 بـه خـــــودم قــول میدهـــــم کــــه فــــــــراموشــــت کـــــــنم
وقـــتی صـــبــح میشـــــــود تــو را کـه نـه …
ولــــــی !
 قــــــــولم را فـــــــرامـــوش میکـــــــنم ! 

 همانند پلی بودم برای عبورت
به فکر تخریب من نباش
رسیدی دست تکان بده
 من خود فرو میریزم …  

 به سادگی رفت …
به سادگی بخشیدم …
 حالا مانده ام چگونه بدون او به سادگی زندگی کنم … 

 اگه میخوای یکی رو از دست بدی دوستش داشته باش … 

 نگران شب هایم نباش . . .
تنها نیستم !
بالشم. . .
هق هق سکوتم. . .
قرص هایم . . .
پاکت سیگارم . . .
لرزش دستانم . . .
 همه هستن، تنها نیستم . . . ! 
 

 تو با اون بخواب ، من با دیازپام . . .
تو از اون کام بگیر و من از سیگار . . .
  
در سینه ام زخم های عمیقی هست !
 انگار کسی مرا با زیر سیگاری اشتباه گرفته است . . . 

 همین شماها که به من میگین سیگار نکش برات بده . . .
 یه روز خود تو به من خیانتی می کنی که از دردش از هزارتا سیگار بد تره ...... 

 قسم می خورم من ازین شهر فقط پاکت سیگارم را بر می دارم !
حتی خودم را هم نمی برم که بهانه ای برای برگشت وجود نداشته باشد . . .
  


چه لذتی دارد دعوا کردن باتو !
اعصاب خوردیهایش به کنار !
 به کشیدن یک نخ سیگار در بالکن می ارزد . . .  

وقتی که ”اون ” رفته و تویی که تنها تو تراس اتاقت با یه نخ سیگار روشن نشسته ، اون موقع می دونی چه آرزویی داری ؟
که بمیری ؟
نه !
که برگرده ؟
نه ! نه ! نه !
 آرزوت اینه که اون نخ سیگار هیچوقت به آخرش نرسه . . .

 

 یه دوست خوب بهم گفت ” وقتی که خوشحالی سیگارت رو بکش ، اینجوری حتماً سیگاری نمیشی ! “


به من نگو ( سیگار ) نکش !
بپرس برا کدوم دردم سیگار میکشم ؟!
بپرس اصلا چرا سیگاری شدم ؟!
مطمئن باش اون موقع خودت برام کبریت میکشی . . .

  


به من عشق تعارف نکنید .
قبلا صرف شده است !
 به دستانم فندکی ٬ کبریتی ٬ سنگ آتش زنه ای برسانید تا برای هضم عشقم ، سیگاری ٬ دلی ، جانی ، خاطره ای را آتش بزنم . . . 

 

  اگه یه روز رفتی و برنگشتی بهت قول نمیدم منتظرت میمونم اما ازت یه خواهش دارم وقتی اومدی یه شاخه گل رو قبرم بزاری 

 ایــــن زخــم هــا
نمـک کــم داشــت
 کــــه پــاشیـــدی… 

 یک نخ…
یک پاکت…
یک عمر هم که سیگار بکشم فایده ندارد !
 تا خودم نسوزم ، دلم آرام نمی شود … 

 سیگار اول صبح یعنی، یا فوق‌ العاده خوشحالی یا اصلاً نخوابیده‌ ای… 

 حریقی به جانم زدی با نگاهت / دلم را ربودی تو با روی ماهت
 سیاهی برفت از تمام جهان / چو دیدم به یک لحظه چشم سیاهت… 

دیوونگی نکن تنهام نزار راحت / انقدر نگو دیدار باشه به قیامت
 دیوونگی نکن ترکم نکن ساده / انقدر نگو عشقت از چشمم افتاده 

نرو دستم به دامانت / نگو دیگر نمی آیی
 که میمیرم غریبانه امان از درد تنهایی… 

 تنهایی بد است
اما بد تر از آن اینست که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی !
 آدم هایی که بود و نبودشان به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد . . . 

 آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت ، در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد ، طعنه ای بر در این خانه تنها زد و رفت . . .
  


 تنهایی یعنی اگه هزار بار هم از اول تا آخر لیست شماره های موبایلت رو نگاه کنی ، نتونی یک نفر رو پیدا کنی که باهاش درد دل کنی . . . 

 

 اگه از خونه زدی بیرون، و صد متر جلوتر یادت افتاد که تلفونتو جا گذاشتی
و بر نگردی برش داری، یعنی‌ تنهایی‌ آقا، تنها…

 



برچسب‌ها:
یک شنبه 10 دی 1391
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  

17:30به قلم: younes:

          

   اون لحظه که گفتی: یکی بهتر از تورو پیدا کردم یاد اون روزایی افتادم که به ۱۰۰ تا بهتر از تو گفتم من بهترینو دارم! 

 داستان از آنجا شروع شد که تو اسمه تمام هرزگی هایت را آزادی گذاشتی . . .
 و من از آنجا بی غیرت شدم که فکر میکردم به تمدن رسیده ام ! 

تقصیر خودمونه …
 بعضی ها عددی نبودند و ما آنها را به توان رساندیم ! 

عشق از ازل است و تا ابد خواهد بود
جوینده ی عشق بی عدد خواهد بود
فردا که قیامت آشکارا گردد
 هرکس که نه عاشق است رد خواهد بود … 

در دل دردیست از تو پنهان که مپرس
تنگ آمده چندان دلم از جان که مپرس
با این همه حال و در چنین تنگدلی
 جا کرده محبت تو چندان که مپرس . . . 

بزرگ راهای مهندسی ساز
ما را به هم نمی رسانند
عشق با قوانین بیگانه است
از بیراهه ها بیا
برای دیدن کسی که
 عمریست دوستت دارد!!! 

 بی وفا!!
ایـن روزهـا نـه مـجـالـی
بـرای دلـتـنـگـی دارم
و نـه حـوصـلـه ات را..
ولـی بـا ایـن هـمـه،
 گـاه گـاهـی دلـم هـوای تـو را میکند… 

 خــودم قبـــول دارم کـــهنه شـــده ام آنـــقدر کــهنه کــه می شــود روی
 گرد و خـــاک تنـــم یــادگــاری نــوشت… بنویس و برو…!!! 

 پنجره را که باز می کنی
دلم می آید و
لبِ طاقچه ی نگاهت
می نشیند!
می بینی؟!
دلم بی دام و دانه
 جَلدِ نگاهت شده است..!!! 

 صـــدای قـــلب نــیست
صـــدای پــــای تــوست
کـه شـب ها در ســینـه ام مــی دوی
کـــافی اســـت کــمی خــسته شوی
کـــافی اســـت کــمی بـایـستی …
 

 درد

 

 درد، مرا انتخاب کرد
من، تو را
تو، رفتن را
آسوده برو! دلواپس نباش
 من و درد و یادت تا ابد با هم هستیم 

 در همین حوالی کسانی هستند که
تا دیروز میگفتند بدون تو نفس هم نمی توانند بکشند…
 اما حالا در آغوش دیگری نفس نفس می زنند… 

 با کسی که دوستش داری فیلم نبین ، آهنگ گوش نده ، به پیاده روی نرو ، خاطره نساز !
 وقت نبودنش می فهمی که چی میگم 

 من دهقان فداکاری شده ام ، که تمام وجودش را به آتش کشیده روبرویت !
 و تو قطاری که چشم دیدن مرا ندارد . . . 

 .

شکسته این جماعت بال ما را
پریشان کرده ماه و سال ما را
تو هم ای بی وفا از ما بریدی
 نمی پرسی دگر احوال مارا 

 

 من بودم ، تو و یک عالمه حرف

و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد !

کاش بودی و می فهمیدی وقت دلتنگی ، یک آه چقدر وزن دارد 

 

مینویسم نامه و روزی از اینجا میروم
با خیال او ولی تنهای تنها میروم
در جوابم شاید او حتی نگوید “کیستی ؟”
شاید او حتی بگوید “لایق من نیستی”
مینویسم من که عمری با خیالت زیستم
 گاهی از من یاد کن ، حالا که دیگر نیستم 

 چقدر خوشحال بود شیطان
گمان میکرد فریب داده است مرا!!
نمیدانست تو پرسیده بودی:
مرا بیشتر دوست داری یا
 ماندن در بهشت را؟ 

 “آدم” به خدا خیانت کرد!!
خدا غم آفرید… تنهایی آفرید… بغض آفرید…
اما راضی نشد…
کمی تامل کرد…
آنگاه “عشق” آفرید!
نفس راحتی کشید!!
 انتقامش را گرفته بود از آدم… 

 تو که میدانی تمام وجودم هستی
این شعر را برای تو نوشتم تا بخوانی و بدانی همه ی زندگی ام هستی
نه قافیه دارد ، نه ردیف ، نه آهنگ دارد نه طنین
 اینها همه حرف دلم بود ، همین! 

 نمیتوانم در خیالم ، روزی را ببینم که تو نیستی
من در کوچه ها آواره و سرگردان باشم
 و هر کسی مرا ببیند از من بپرسد در جستجوی کیستی؟ 

 به حرمت نان و نمکی که با هم خوردیم ، نان را تو ببر که راهت بلند  است و طاقتت کوتاه ؛ نمک را بگذار برای من که می خواهم این زخم همیشه تازه بماند ! 

 امشب کم توقع شده ام !
 آرزویم کوچک است و کم حرف ، هیچ نمیخواهم جز ‏”‏تـو‏” 

 هه !
مرا چه به فلسفه ؟؟؟
 من هنوز در منطق چشمانت مانده ام ! 

 

 

تعداد صفحات : 7